نوزدهم اسفند ماه ۱۳۹۹ کمتر از ۱۰ روز دیگر این سال و به دنبال آن قرنی تمام می شود . یادم هست در روزهای پایانی سال ۱۹۹۹ میلادی ، تقریبا همه جهان چشم انتظار بودند تا ببینند با شروع سال ۲۰۰۰ چه اتفاقات خوب و بدی رخ
خواهد داد ؟!
هیجان، شوق و ترس به همراه داشت . گویا هر چند سال یکبار به انسان یادآوری می شود که امکان تغییر همه چیز بسیار زیاد است ، آماده باشید ... شاید تغییری که با رسیدن سال ۲۰۰۰ در انتظارش بودیم ، سال پیش غافلگیرمان کرد . طبیعت به ریش مان خندید و گفت : هرگز تصور نکن دیروز و امروز برای من یکسان است ، چشم های تو قادر به دیدن تفاوت های امروز و فردا نیست ...
چشم های سر را می بندم و به دستانم نگاه می کنم ، با چشم دل ، ذهن پویا می بینم که دست هایم در حال جوانه زدن هستند ؛ بلافاصله به یاد شازده کوچولو می افتم ، گل سرخی روی زمین به شازده کوچولو گفت : باد آدم ها را با خودش به این طرف و آن طرف می برد ، چون ریشه ندارند ، به درد سر می افتند !!" گل گفتی گل زیبا
گاهی اوقات
دلم'>دلم می خواهد دیدگاه مورچه را نسبت به انسان ها بدانم . گمان کنم شباهت هایی با هم داریم ، بله ما و مورچه ها ! کافی است از ارتفاعی کمی بیشتر به خودمان نگاه کنیم آیا کلونی مورچه های کارگر نیستیم ؟ به خصوص این روزهای پایانی سال !
دلم
نوروز می خواهد ، نشانه هایش را دنبال می کنم تا شاید بتوانم بیابم اش ، نوروز را با جوانه های شمشاد ، شکوفه های گیلاس و عطر بهارنارنج کافی نیست . حتی جوانه های سبز دستانم نیز کفایت نمی کند ، باید ریشه را یافت .
جست و جویم توجه مرا به سبزه شادابی جلب می کند که چند روز دیگر قرار است بر سر سفره هفت سین طنازی کند . چند سالی هست که یاد گرفته ام به جای عدس دیگر پیمان...
ادامه مطلبما را در سایت دیگر پیمان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 8digarpeymane بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 23 خرداد 1401 ساعت: 11:12